عالَمِ آخرت



امام صادق علیه ‏السلام فرمود: در آن میان که امیرالمؤمنین علیه‏ السلام در کوفه بر منبر سخنرانى می فرمود مردیکه نامش ذعلب بود برخاست و او مردى شیوا سخن و قوى القلب بود، پس گفت اى امیر مؤمنان آیا پروردگار تو را دیده‏ اى؟ امام فرمود: واى بر تو ذعلب من پروردگارى که ندیده ‏ام عبادت نکنم عرض کرد اى امیرمؤمنان، او را چگونه دیده ‏اى؟ فرمود واى بر تو اى ذعلب دیدگان او را بنگاه چشم نبینند بلکه دلها او را با ایمان حقیقى دریابند. 

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 188 روایة:4


فضیل گوید: از امام صادق علیه ‏السلام راجع بقول خداى عز و جل (کرسى خدا آسمانها و زمینها را در بر داردپرسیدم فرمود: اى فضیل همه چیز در کرسى است، آسمانها و زمین و همه چیز در کرسى است (و عرش بر کرسى و همه چیز احاطه دارد). 



اصول کافى جلد 1 صفحه: 179 روایة: 3


ابوبصیر گوید: امام صادق علیه‏السلام فرمود: هر کس معتقد شود که خدا از چیزیست یا در چیزیست کافر است، عرض کردم برایم توضیح دهید فرمود: مقصودم این است چیزى او را فرا گیرد یا او را نگهدارد یا چیزى بر او پیشى گیرد. و در روایت دیگریست: هر که گمان کند خدا از چیزیست، او را پدید آمده قرار داده و هر که گمان کند در چیزیست، او را در حصار قرار داده و هر که گمان کند بر چیزیست، او را قابل حمل قرار داده.



اصول کافى جلد 1 صفحه: 173 روایة: 9 


جمیع گوید: امام صادق علیه السلام از من پرسید: معنى الله اکبر چیست؟ عرض کردم خدا بزرگتر از همه چیز است، فرمود: مگر آنجا چیزى بود که خدا بزرگتر از آن باشد، عرض کردم: پس چیست؟ فرمود: خدا بزرگتر از آنستکه وصف شود. 


اصول کافى جلد 1 صفحه: 159 روایة: 9 


مردى خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد: الله اکبر (خدا بزرگتر است) فرمود، خدا از چه بزرگتر است؟ عرض کرد: از همه چیز، فرمود: خدا را محدود ساختى، عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو خدا بزرگتر از آنستکه وصف شود.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 159 روایة: 8 


ابن ابى یعفور گوید: از حضرت صادق علیه السلام راجع به قول خدا (او اول و آخر استپرسیدم و گفتم. معنى اول را فهمیدم و اما آخر را شما تفسیرش را برایم بیان کنید. فرمود: هر چیز جز پروردگار جهانیان نابود شود و دگرگون گردد یا نابودى و دگرگونى از خارج به او راه یابد یا رنگ و شکل و وصفش عوض شود و از زیادى بکمى و از کمى به زیادى گراید، تنها اوست که همیشه به یک حالت بوده و باشد اوست اول و پیش از هر چیز و اوست آخر براى همیشه، صفات و أسماء گوناگون بر او وارد نشود چنانکه بر غیر او وارد شود، مانند انسان که گاهى خاک و گاهى گوشت و خون و گاهى استخوان پوسیده و نرم شده است و مانند غوره خرما که گاهى بلح و گاهى بسر و گاهى خرماى تازه و گاهى خرماى خشک است که اسماء و صفات مختلف بر آن وارد شود و خداى عز وجل بخلاف آنست -.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 156 روایة: 5


هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام راجع به اشتقاق اسماء خدا پرسید، الله از چه مشتق است؟ فرمود: اى هشام الله مشتق از اله (پرستش شده) است و پرستش شده شایسته پرستشى لازم دارد، و نام غیر صاحب نام است کسیکه تنها نام را بدون صاحب نام پرستد کافر گشته و در حقیقت چیزى نپرستیده است و هر که نام و صاحب نام است را پرستد مشرک گشته و دو چیز پرستیده است و کسیکه صاحب نامرا پرستد نه نام را آنست یکتا پرستى، اى هشام فهمیدى؟ عرض کردم: توضیح بیشترى برایم دهید، فرمود: خدا را نود و نه نام است اگر نام همان صاحب نام باشد باید هر اسمى از آنها معبودى باشد، ولى خدا معنى (و ذات یگانه) ایستکه همه این اسماء بر او دلالت کند و همه غیر او باشند، اى هشام نان اسم خوردنی‏ست و آب اسم آشامیدنى و جامه اسم پوشیدنى و آتش اسم سوختنى، فهمیدى اى هشام بطوریکه بتوانى دفاع کنى و بر دشمنان ما که با خدا دیگرى را شریک گرفته‏ اند در مباحثه غلبه کنى؟ عرض کردم آرى، فرمود اى هشام خدایت به آن سود دهد و بر آن پا بر جایت دارد، هشام گوید: از زمانیکه از آن مجلس بر خاستم دیگر در بحث توحید کسى بر من غلبه نکرد.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 155 روایة: 2


زرارة گوید از امام صادق علیه السلام راجع به حلال و حرام پرسیدم فرمود: حلال محمد همیشه تا روز قیامت حلال است و حرامش همیشه تا روز قیامت حرام، غیر حکم او حکمى نیست و جز او پیغمبرى نیاید و على علیه السلام فرمود هیچ کس بدعتى ننهاد جز آنکه به سبب آن سنتى را ترک کرد.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 75 روایة: 19


امام صادق علیه السلام راجع به قول خدای تعالى (سوره الإسرا آیه 9) (((همانا این قرآن بدانچه استوارتر است، راهنمائى کند))) فرمود: به سوى امام راهنمائى می‏کند.

( از نظر آیات مشکل و متشابه قرآن که وجود مفسر و شارح بصیرى را طلب می‏کند و آن غیر از امام نتواند بود).

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 314 روایه: 2


سالم گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم راجع به قول خداى عزوجل (سوره فاطر آیه 32) (((آنگاه این کتاب را به کسانیکه از میان بندگان خود انتخاب کرده ‏ایم، به ارث دادیم. بعضى از ایشان به خود ستم کنند و بعضى معتدلند و بعضى باذن خدا به سوى نیکی ها شتابانند،))) فرمود: شتابنده به سوى نیکی ها امامست و معتدل امام شناس است و ستمگر به خویش کسى است که امام را نمیشناسد.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 311 روایه: 1


ابوبصیر گوید: از امام باقر علیه ‏السلام شنیدم که این آیه را قرائت میفرمود (سوره العنکبوت آیه 49) (((بلکه قرآن آیاتی است روشن در سینه های کسانیکه به آنها علم داده ‏اند))) و با دست اشاره به سینه خود فرمود. 

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 310 روایه: 1


امام باقر علیه ‏السلام راجع به قول خداى تعالى عزوجل (سوره امر آیه 9) (((آیا کسانى که دانند با کسانیکه ندانند یکسانند، تنها خردمندانند که پند پذیرند))) فرمود: ما هستیم کسانى که مى ‏دانند و آنها که نمى‏ دانند دشمنان مایند و شیعیان ما خردمندانند.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 307 روایه: 1


ابن فضل گوید: از امام علیه السلام پرسیدم بهترین وسیله تقرب بندگان به خداى عزوجل چیست؟ فرمود بهترین وسیله تقرب بندگان بسوى خداى عزوجل اطاعت خدا و اطاعت رسول و اطاعت والیان امر است امام باقر(ع) فرمود: دوستى ما ایمان و دشمنى ما کفر است.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 266 روایة: 12


امام صادق علیه السلام میفرماید: مائیم که خدا اطاعت ما را واجب ساخته، مردم راهى جز معرفت ما ندارند و بر نشناختن ما معذور نباشند. هر که ما را شناخت مؤمن است و هر که انکار کند کافر است و کسى که نشناسد و انکار هم نکند گمراه است تا زمانیکه بسوى هدایتى که خدا بر او واجب ساخته و آن اطاعت حتمى ماست بر گردد و اگر به همان حال گمراهى بمیرد خدا، هر چه خواهد با او کند.
شرح :
مقصود از کسانیکه ائمه را شناخته و انکار هم نکرده ‏اند آنهایند که عقل و فهم درک مقام امامت را ندارند و در قرآن از آنها به مستضعفین تعبیر شده است و همچنین کسانیکه از محیط تعلیمات مذهبى دور افتاده و مقام امام چنانکه شایسته است به ایشان معرفى نگشته در باره این اشخاص هم امید عفو و بخشش هست.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 266 روایة: 11


حسین بن ابى العلاء گوید: گفتار خود را درباره اوصیاء که اطاعتشان واجب است به امام صادق علیه السلام عرض کردم فرمود: آرى ایشانند همان کسان که خداى تعالى فرماید (سوره النساء آیه59  ) (((اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر و والیان امر از خودتان را))) (یعنى مقصود از والیان امر، اوصیاء باشند) و ایشانند همان کسان که خداى عزوجل فرموده است (سوره المائده آیه 55) (((ولى شما فقط خداست و رسولش و کسانی که ایمان آورده‏ اند))).

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 264 روایة: 7


ابراهیم گوید: پدرم گفت، به امام کاظم علیه ‏السلام عرض کردم: قربانت گردم، به من بفرمائید که: آیا پیغمبر ما صلى الله علیه و آله وارث تمام پیغمبران است؟ فرمود: آرى، عرض کردم: از زمان آدم تا به خود آن حضرت برسد؟ فرمود: خدا هیچ پیغمبرى را مبعوث نفرمود، جز اینکه محمد صلى الله علیه و آله از او اعلم بود، عرض کردم: عیسى بن مریم مردگان را به اذن خدا زنده میکرد، فرمود: راست گفتى و سلیمان هم نطق پرندگان را میفهمید و پیغمبر صلى الله علیه و آله هم بر این مراتب توانائى داشت، سپس فرمود: چون سلیمان شانه سر را حاضر نیافت و در امر او به شک افتاد، گفت: (سوره النمل آیه 20 ) (((چرا شانه سر را نمی‏بینم مگر او غایب است؟ (((پس بر او خشمگین شد و گفت، (((او را عذابى سخت میکنم و یا سرش را می‏برم و یا باید دلیل روشنى آرد))) و خشم سلیمان بر شانه سر براى این بود که او سلیمان را به محل آب راهنمائى می ‏کرد، (موقعى که سلیمان و همراهانش به وسیله باد در هوا حرکت می کردند) خدا به این پرنده چیزى عطا کرده بود که به سلیمان عطا نفرموده بود، در صورتی که باد و مور و انس و جن و شیاطین و سرکشان مطیع او بودند ولى او جاى آب را در زیر هوا نمیدانست و پرنده میدانست.
خدا در کتابش فرماید (سوره الرعد آیه 31) (((و اگر قرآنى باشد که کوه ها با آن حرکت کنند یا زمین بدان شکافته شود (به وسیله آن طى الارض شود) یا مردگان بدان سخنگو شوند))) ما وارث آن قرآنیم که آنچه کوه ها به وسیله آن حرکت کند در آن است و بوسیله آن به کشورها مسافرت شود و مردگان بدان سخنگو شوند، ما آب را در زیر هوا تشخیص میدهیم و همانا در کتاب خدا آیاتى است که به وسیله آنها چیزى خواسته نشود جز اینکه خدا به آن اجازه دهد (هر دعائى از برکت آن آیات مستجاب شود) علاوه بر آنچه خدا براى پیغمبران گذشته اجازه فرموده است (علومى که به آنها عطا کرده است ) همه اینها را خدا در قرآن براى ما مقرر فرموده است، همانا خدا می فرماید (سوره النمل آیه 75) (((هیچ نهفته ‏اى در آسمانها و زمین نیست، جز اینکه در کتابى آشکار است))) و باز فرماید (سوره فاطر آیه 32) (((آنگاه این کتاب را به کسانی که از میان بندگان خود انتخاب کرده ‏ایم به ارث دادیم))) و مائیم کسانی که خداى عزوجل انتخابمان کرده و این کتاب را که بیان همه چیز در آن است به ارثمان داده.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 328 روایه: 7


امام صادق علیه السلام می ‏فرمود همانا علمى که به آدم علیه‏ السلام فرود آمد، بالا نرفت و عالمى نمیرد، جز اینکه علمش به ارث رسد، همانا زمین بدون عالم باقى نمی ماند.
شرح :
روایات این باب علاوه بر اینکه میرساند که ائمه (علیهم‏ السلام) یکى پس از دیگرى وارث علم یکدیگرند، اشاره دارد به اینکه خدای تعالى موضوع انتقال علم را در بشر با اسباب و شرایطى مقرر فرموده و بشر را واجد آن شرائط ساخته و اسباب را در اختیارش نهاده است انسان را با زبانى گویا و گوشى شنوا و چشمى بینا خلق فرمود، تا بتواند آنچه را می‏داند، به دیگران بگوید و آنها بشنوند و بیاموزند و نیز نوشتن به توسط قلم را به او آموخت، تا بتواند معلومات خود را در صفحه ‏اى نقش کند و آیندگان پس از خود را از آن بهره‏مند سازد این اسباب و قوا و صدها مانند آن، از شرایط انتقال علم و تکمیل و ترقى آن است در بشر و چون این اسباب و قوا به حیوانات و موجودات دیگر عطا نشده آثار علم در زندگى آنها دیده نمی ‏شود و ترقى و تکامل تنها در زندگى بشر جلوه کرده است و از همین راه است که قرآن کریم پس از چهارده قرن براى ما باقى مانده و به همین جهت است که در این روایات فرمودند: علمى که به آدم علیه ‏السلام فرود آمد بالا نرفت یعنى خدای تعالى اسباب باقى ماندن آن را در میان بشر فراهم آورد.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 323 روایه: 8


امام باقر علیه‏ السلام فرمود: مردم رطوبت را می ‏مکند و نهر بزرگ را رها می ‏کنند، عرض شد: نهر بزرگ چیست؟ فرمود: رسول خداست و علمى که خدا به او عطا فرموده است. همانا خداى عزوجل سنت هاى تمام پیغمبران را از آدم تا برسد به خود محمد صلى الله علیه و آله براى او گرد آورد، عرض شد آن سنت ها چه بود؟ فرمود: همه علم پیغمبران، و رسول خدا صلى الله علیه و آله تمام آن را به امیرالمؤمنین علیه‏ السلام تحویل داد. مردى عرض کرد: اى پسر پیغمبر! امیرالمؤمنین أعلم است یا بعضى از پیغمبران امام باقر (به اطرافیان توجه کرد و) فرمود: گوش دهید این مرد چه میگوید؟!! همانا خدا گوش هاى هر که را خواهد باز می ‏کند من به او می گویم: خدا علم تمام پیغمبران را براى محمد صلى الله علیه و آله جمع کرد و آن حضرت همه را به امیرالمؤمنین تحویل داد، باز او از من می پرسید که على اعلم است یا بعضى از پیغمبران (و نمی فهمد که معنى سخن من این است که آنچه همه پیغمبران میدانستند على به تنهائى میدانست).
توضیح مقصود از مکیدن رطوبت این است که علومى که در دست ابوحنیفه و امثالش می باشد که از راه قیاس و اجتهاد و آراء و افکار خود بدست آورده ‏اند، مانند رطوبت و نمى است که در گودالى باقى مانده و منبع و سرچشمه ندارد و پیروان ایشان با عشق و علاقه فراوانى مانند عشق و علاقه طفل به مادر براى یاد گرفتن آنها می ‏کوشند ولى علوم ما را که از نظر اتصالش به اقیانوس علم خدا مانند نهرى بزرگ در جریان است رها می ‏کنند (خداوندا رشته اتصال ما را تا دم مرگ از این نهر بزرگ قطع مفرما).

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 322 روایه: 6


خیثمة گوید: امام صادق علیه ‏السلام به من فرمود: اى خیثمه، ما درخت نبوت و خانه رحمت و کلید حکمت و کانون دانش و محل رسالت و آمد و شدگاه فرشتگان و محل راز خدائیم، ما هستیم امانت خدا در میان بندگانش و ما هستیم حرم بزرگ خدا (پس رعایت و احترام ما از کعبه بیشتر است) ما هستیم امان خدا، ما هستیم پیمان خدا، هر که به پیمان ما وفا کند به پیمان خدا وفا کرده و هر که با ما پیمان شکنى کند پیمان و عهد خدا را شکسته است.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 321 روایه: 3


محمدبن مسلم گوید: از امام صادق علیه‏ السلام درباره قول خداى عزوجل پرسیدم (سوره فصلت آیه 30) (((کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست و سپس استوار شدند))) فرمود: یعنى بر امامان یکى پس از دیگرى استوار بماندند (((فرشتگان بر ایشان نازل شوند که بیم مدارید و اندوهگین مباشید و به بهشتى که به آن وعده می یافتید، شادمان باشید))).


توضیح استوارى بر ایمان به معنى پایدارى بر شرایط و لوازم آن است، مانند اطاعت و فرمانبردارى از دستورات دینى و عدم انحراف در عقاید قلبى و امام رضا علیه ‏السلام به یکى از شیعیان فرمود: استوارى بر ایمان همین است که شما شیعیان دارید یعنى کسانی که از طریقه شما منحرفند استوار نیستند و نزول فرشتگان در هنگام مرگ، یا در قبر و یا در قیامت است که به مؤمنین استوار گویند: از عقاب مترسید و بر از دست رفتن ثواب اندوهگین مباشید و یا آنکه بر اهل و مال و فرزند خود اندوهگین مباشید. 

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 320 روایه: 2 


حضرت ابى‏ جعفر علیه ‏السلام درباره قول خدای تعالى (سوره الجن آیه 16) (((و اگر بر آن روش استوار شوند، آبى فراوان بدیشان نوشانیم))) فرمود: یعنى اگر بر ولایت على بن ابیطالب امیر مؤمنان و اوصیاء از فرزندان او استوار شوند و اطاعت آنها را در امر و نهیشان بپذیرند (((آب فراوانى به آنها نوشانیم))) یعنى ایمان را در دلشان جایگزین کنیم و مقصود از (((طریقه = روش))) ایمان به ولایت على و جانشینان اوست.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 319 روایه: 1


سماعة گوید: از امام صادق علیه ‏السلام شنیدم که می ‏فرمود: شما را چه می شود که پیغمبر صلى الله علیه و آله را ناخوش و اندوهگین میکنید؟ مردى گفت: ما او را ناخوش می‏کنیم؟!! فرمود: مگر نمیدانید؟ که اعمال شما بر آن حضرت عرضه می شود و چون گناهى در آن بیند، اندوهگینش میکند؟ پس نسبت به پیغمبر بدى نکنید و او را (با عبادات و طاعات خویش) مسرور سازید.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 318 روایه: 3 


ابوبصیر گوید امام صادق علیه‏ السلام فرمود: در هر بامداد کردار بندگان نیکوکار و فاسق‏تر رسول خدا صلى الله علیه و آله عرضه میشود، پس بر حذر باشید (از کردار ناشایست) و همین است معنى قول خدای تعالى (سوره التوبة آیه 105) (((در عمل کوشید که خدا و رسولش کردار شما را می بینند))) و ساکت شد.
توضیح نظر باینکه در آیه شریفه بعد از کلمه (((ورسوله))) کلمه (((والمؤمنون))) است که به ائمه علیهم السلام تفسیر شده است، امام صادق علیه ‏السلام آن کلمه را از لحاظ تقیه یا واضح بودن مطلب نفرمود و سکوت نمود.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 318 روایه: 1


 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه


 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه


 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 16 ثانیه


 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 1 ثانیه


 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 58 ثانیه


 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 37 ثانیه


ابـواسحاق نحوى گوید: بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و شنیدم مى فرمود: خداى عزوجل پیغمبرش را به محبت خود تربیت کرد و سپس فرمود(سوره القلم آیه 4)(((تو داراى خلق عظیمى هستى ))) و آنـگـاه بـه او واگـذار کـرد و فـرمود ( سوره ال آیه 7 )(((هر چه را پیغمبر براى شما آورد بـگـیـریـد؛ و از هـر چه منعتان کند باز ایستید ))) و باز فرمود( سوره النساء آیه 80 )(((هر کس از رسول خدا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است ))) سپس امام فرمود: پیغمبر خدا کـار را بـه عـلى واگـذار کـرد و او را امـیـن شـمـرد، شـمـا (شـیعیان ) تسلیم شدید و آن مردم (اهل سنت ) انکار کردند، به خدا ما شما را دوست داریم که هرگاه بگوئیم بگوئید، و هرگاه سـکـوت کـنـیـم ، سـکـوت کـنـیـد، و مـا واسـطـه مـیـان شـمـا و خـداى عزوجل هستیم ، خدا براى هیچکس در مخالفت امر ما خیرى قرار نداده است .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 2 روایة 1


مفضل بن عمر گوید به حضرت ابوالحسن علیه السلام عرض کردم: براى ما از امام صادق علیه السلام روایت کرده‏ اند که فرموده است: همانا علم ما یا مربوط به گذشته است و یا نوشته شده و یا وارد شدن در دل و تأثیر در گوش. فرمود: اما گذشته مربوط به امور پیشین است که مى‏ دانیم و اما نوشته شده مربوط به آینده است و اما وارد شدن بدل الهام است و اما تأثیر در گوش امر فرشته است.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 394 روایة: 3


محمد بن مسلم گوید: شنیدم امام باقر(علیه السلام) مى‏ فرمود: جبرئیل براى محمد صلى الله علیه و آله دو انار بهشتى آورد، على علیه‏ السلام او را ملاقات کرد و گفت: این دو انار که در دست دارى چیست؟ گفت اما این یکى نبوت است که تو از آن بهره‏ اى ندارى و اما این یکى علم است، سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را دو نیمه کرد، نیمى را به على داد و نیمى را خود گرفت، سپس فرمود: در این تو با من شریک هستى و من با تو.
پس امام باقر(علیه السلام) فرمود: به خدا که پیغمبر صلى الله علیه و آله از آنچه خدایش تعلیم داد حرفى نیاموخت جز آنکه آن را به على تعلیم داد، سپس آن علم به ما رسید، آنگاه دست بر سینه خود نهاد.

 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 393 روایة: 3


 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 35 ثانیه


 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 28 ثانیه


 


دریافت
مدت زمان: 48 ثانیه


 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 32 ثانیه


ابى الجارد گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام مى فرمود: خداى عزوجل پنج چیز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چیزش را گرفتند و یکى ار رها کردند، عرض کردم : قربانت گردم : آنها را براى من نام مى برى ؟ فرمود: 1 نماز، و مردم نمى دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت : اى محمد! وقتهاى نماز را به مردم خبر ده 2 زکوة پس از نماز نازل شد، جبرئیل گفت : اى محمد راجع به زکوة آنها را خبر ده چنانکه راجع به نماز خبر دادى . 3 روزه بعد از زکوة نازل شد، چون روز عاشورا مى آمد، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله به دهات اطراف خود کس مى فرستاد تا آن روز را روزه بدارند، سپس روزه ماه رمضان ، میان شعبان و شوال نازل شد. 4 سپس امر به حج رسید، و جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت : چنانکه درباره نماز و زکوة و روزه به مردم خبر دادى ، درباره حج هم خبر ده : 5 سپس امر به ولایت رسید، و آن امر روز جمعه در عرفه رسید، و خداى عزوجل آیه ((امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم )) را نازل کرد، و کمال دین به سبب ولایت على بن ابیطالب علیه السلام بود، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله در آنجا فرمود: امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیکند (تازه از جاهلیت به اسلام گرائیده اند) اگر من نسبت به پسر عمویم به آنها خبرى دهم ، هر کسى نقى میزند من این مطلب را بدون اینکه به زبان آورم در دلم مى گفتم تا آنکه فرمان حتمى خداى عزوجل به من رسید و مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم ، عذابم خواهد کرد، و این آیه نازل شد ((اى پیغمبر آنچه از پروردگارت به تو نازل شده برسان ، و اگر نکنى رسالت خدا را نرسانیده ئى . خدا تو را از شر مردم نگه دارد و خدا مردم کافر را هدایت نمى کند( سوره المائده آیه 67)) پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: اى مردم : خدا همه پیغمبران پیش از مرا عمرى معین داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش کردند (از دارفانى به عالم باقى رهسپار گشتند) و نزدیک است که مرا هم بخواند و اجابت کنم ، من مسؤ لیت دارم و شما هم مسؤ لیت دارید، اکنون شما چه مى گوئید؟ آنها گفتند: گواهى دهیم که تو ابلاغ کردى و خیر خواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانیدى ، خدا بهترین پاداش پیغمبران را به تو دهد. پیغمبر سه مرتبه فرمود: خدایا شاهد باش ، سپس فرمود: اى گروه مسلمین : این (شخصى که روى دست من و نامش على بن ابیطالب علیه السلام است ) ولى شماست پس از من ، شما که حاضرید به غائبین برسانید.
امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا که على علیه السلام امین خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دینى که براى خود پسندیده بود، سپس وفات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرا رسید، آن حضرت على علیه السلام را طلبید و به او فرمود: اى على من مى خواهم آنچه را که خدا مرا بر آن امین ساخته و به من سپرده . تو را بر آن امین سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دینى است که براى خود پسندیده امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا اى زیاد هیچکس را در اینها شریک على نساخت .
سپس وفات على علیه السلام فرا رسید، آن حضرت فرزندانش را که دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آنها فرمود: فرزندان عزیزم ! خداى عزوجل اراده حتمى فرمود که سنتى از یعقوب در من قرار دهد.
یعقوب دوازده پسر داشت ، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشین خود را) به آنها معرفى کرد، آگاه باشید که من هم صاحب شما را معرفى مى کنم ، همانا این دو، پسران رسول خدا صلى اللّه علیه و آله حسن و حسینند علیهماالسلام ، از آنها بشنوید و فرمان برید و پشتیبانى نمائید که من آنچه را رسول خدا به من سپرده و خدا به او سپرده بود به آنها مى سپارم ، و آن چیز مخلوق خدا و راز پنهان خدا و دینى است که او براى خود پسندیده است . پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت ، آنچه را على از جانب پیغمبر صلى اللّه علیه و آله واجب ساخت (و آن شنیدن و فرمانبرى و پشتیبانى امت است از ایشان ) و هیچ یک از آن دو بر دیگرى برترى نداشت ، جز به واسطه بزرگ سالیش (که مخصوص امام حسن علیه السلام بود) و چون حسین به محضر حسن علیهما السلام مى آمد، در آن مجلس سخن نمى گفت تا بر مى خاست .
سپس وفات حسن علیه السلام فرا رسید و او آن سپرده را به حسین تسلیم نمود، سپس وفات حسین علیه السلام فرا رسید، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین علیه السلام را طلبید و مکتوبى پیچیده و وصیتى آشکار به او سپرد و على بن الحسین علیه السلام بیمارى از نظر معده داشت که در حال احتضارش مى دیدند، پس فاطمه آن مکتوب را به على بن الحسین داد، سپس به خدا آن مکتوب به ما رسید.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 49 روایة 6


ابو بصیر گوید: خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودم که مردى به آن حضرت عرض کرد: مرا از ولایت على خبر ده ، که آن از جانب خدا هست یا از جانب پیغمبر؟ حضرت خشمگین شد و فرمود: واى بر تو! پیغمبر از خدا بیمناکتر از آن است که چیزى را که خدا دستورش نداده بگوید، بلکه ولایت على را خدا واجب ساخت . چنانکه نماز و زکوة و روزه و حج را واجب ساخت .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 48 روایة 5


جابر جعفى گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: اى جابر! همانا خداى تبارک و تعالى مخلوق را سه دسته آفرید؛ چنانچه فرماید: ((و شما سه دسته جفت هم باشید: دست راستیها و چه دست راستیها؟!! (چگونه در نعمتهاى بهشت مى خرامند) ودست چپیها، چه دست چپیها؟!! (چگونه در عقوبات دوزخ گرفتارند) و پیشى گرفتگان که پیشى گرفته اند تنها ایشان مقربانند (سوره الواقعه آیات 7 تا 11)) پیشى گرفتگان همان رسولان خدا و مخصوصین درگاه او از میان مخلوق مى باشند. که خدا در ایشان پنج روح قرار داده است : 1 ایشان را بروح القدس مؤ ید ساخت و بوسیله آن همه  چیز را  بدانند و بشناسند. 2  ایشان را با روح ایمان  مؤ ید ساخت و با آن از خداى عزوجل بترسند 3 آنها را با روح قوه مؤ ید ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى یافتند 4 آنها را با روح شهوت (میل و اشتها) مؤ ید ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانیش کراهت یافتند 5 در ایشان روح حرکت نهاد که همه مردم با آن رفت و آمد کنند.
و در مؤ منین دست راستى ها روح ایمان نهاد که با آن از خدا بترسند و در ایشان روح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى یافتند، و در ایشان روح شهوت نهاد و با آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ایشان روح حرکت نهاد که مردم با آن روح رفت و آمد کنند.

 

شرح :

کلمه روح در این حدیث شریف به معنى قوه و نیروئى است باطنى و معنوى که منشاء و مبدا آثاریست که امام علیه السّلام بیان مى کند، زیرا رفت و آمد انسان و ترس او از خدا و شناختن و دانستن چیزها آثار و اعمالى است که از انسان بروز میکند و این آثار ناچار باید مبداء و علت و موجب و محرکى داشته باشند که هستى و قیامشان به آن باشد.
کلمه روح در این روایت همان مبداء و علتى است که سبب پیدایش این آثار گشته است ، چه آنکه این ارواح پنج روح جدا و مستقل باشند یا آنکه درجات و مراتب یک روح باشند که همان روح ناطقه انسان و فصل ممیز او از حیوان باشد، ولى ظاهر این است که هر یک روحى جدا هستند و روح القدس و روح ایمان از خارج به کمک انسان مى رسد و سه روح دیگر از درون و داخل او را کمک مى دهد و هم از این حدیث استفاده میشود که روح حرکت ، عمومیت دارد و در هر انسانى هست روح القدس مختص به رسولان و پیغمبر آن است و حتى در مؤ منین دست راستیها هم نیست و تعبیر به دست راستیها از این جهت است که روز قیامت نامه اعمالشان به دست راستشان داده میشود بر خلاف دست چپیها.

اصول کافى جلد 2 صفحه 15 روایة 1


 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 32 ثانیه


 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 18 ثانیه 


 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 14 ثانیه


مفضل بن عمر گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود: بپرهیزید از شهرت دادن و فاش کردن (خصوصیات امر امام دوازدهم علیه السلام ) همانا به خدا که امام شما سالهاى سال از روزگار این جهان غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا که بگویند: امام مرد، کشته شد، به کدام دره افتاد ولى دیده اهل ایمان بر او اشک بارد، و شما مانند کشتی هاى گرفتار امواج دریا متزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصى نیست ، جز براى کسى که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و به وسیله روحى از جانب خود تقویتش ‍ نموده ، همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد که هیچ یک از دیگرى تشخیص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود).
مفضل گوید: من گریستم و عرض کردم : پس ما چه کنیم ؟ حضرت به شعاعى از خورشید که در ایوان تابیده بود اشاره کرد و فرمود: اى ابا عبداللّه : این آفتاب را میبینى ؟ عرض کردم : آرى ، فرمود: به خدا امر ما از این آفتاب روشن تر است (یعنى علوم و معجزات و اخلاق و کمالات امام زمان علیه السلام براى راهنمائى مردم به حق از آفتاب روشن تر است ).

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 133 روایت 3


یکى از اصحاب گوید: چون امیرالمؤ منین علیه السلام ضربت خورد، عیادت کنندگان گردش را گرفتند، به حضرت عرض شد: اى امیرالؤ منین ! وصیت نما، فرمود: براى من متکائى گذارید (تا بتوانم بنشینم و با شما سخن گویم ) سپس فرمود: سپاس خدا را به اندازه شایستگیش ، همه از فرمانش پیروى کننده ایم ، چنانکه دوست دارد، او را میستایم ، و شایسته پرستشى جز خداى یگانه یکتاى بى نیاز نیست ، چنانکه خود را (در سوره توحید) نسبت داده است .
اى مردم هر شخصى از آنچه مى گریزد، در حالت گریزش به آن میخورد، (انسان میخواهد از مرگ بگریزد و معالجات پزشکان حاذق بر عکس ‍ نتیجه میدهد.)

مدت زندگى میدان راندن جان است بسوى اءجل (مانند مرکبى که مسافت معینى را بدون توقف می پیماید، مرکب جان انسان هم در میدان مدت عمرش بدون توقف حرکت میکند و به مقصدى که مرگ است میرسد) گریز از مرگ ، در آمدن و رسیدن به مرگ است ، چقدر از روزها را گذراندم و از نهان این امر کنجکاوى نمودم ، و خدا جز پنهان داشتن آن را نخواست ، هیهات ؟ علمى است نهان و پوشیده .
اما وصیت من این است که چیزى را براى خداى جل ثناؤ ه شریک نگیرید و سنت محمد (ص ) را ضایع نکنید (احکام و دستورهاى پیغمبر را ترک نکنید) این دو ستون را (که یکتا دانستن خدا و عمل به دستورهاى پیغمبر است ) به پا دارید، و این دو چراغ را روشن نگهدارید، تا زمانى که پراکنده نشوید از سرزنش بر کنار باشید، خدا هر کس را به اندازه توانائیش تکلیف کرده و بر نادانان سبک گرفته (زیرا توبه کسانى را که از روى نادانى مرتکب گناه شوند، قبول دانسته ) شما پروردگارى مهربان ، پیشوائى دانا و دینى محکم دارید، من دیروز همدم شما بودم و امروز براى شما درس پند و عبرتم (تا بدانید این بستر مرگ براى همه شما گسترده میشود) و فردا از شما جدا میشوم . اگر جاى پا در این لغزشگاه دنیا استوار ماند، همان است مراد و مطلوب ، (اگر زنده بمانم مطابق مقصود شماست و من هم بقضاء و قدر خدا خرسندم ) و اگر قدم بلغزد، بدانید که ما در سایه شاخه هاى درختان و پراکنده هاى بادها و زیر سایه ابرى که ، متراکمش در فضا از هم بپاشد و اثرش در زمین نابود گردد، زندگى میکنیم (پس اگر مُردم تعجب نکنید و بدانید که من هم یکى از از اجزاء جهان بى ثبات و زود گذرى بوده ام که سایه و باد و ابر آن را توضیح دادم ، بدانید که دنیا لغزشگاه است و آخرت پا برجا).
همانا من براى شما همسایه اى بودم که تنها پیکرم چند روزى در کنار شما بود (اما روح من از روح شما اوج بسیارى گرفته بود) و بزودى پیکر بى روح مرا تشییع میکنید، که بعد از حرکت آرامش یافته و پس از سخنگوئى دم فرو بسته باشد، باید همان آرامش پیکرم و دیده فرو بستنم و س اعضایم شما را موعظه میکند، زیرا همانها براى شما از سخنور شیوا پند دهنده تر است ، به امید دیدار (در روز قیامت ) با شما خداحافظى میکنم . (تا زنده بودم قدر مرا ندانستید، ولى ) فردا روزگار حکومت مرا میفهمید و خداى عزوجل از اسرار کار من براى شما پرده برمیدارد و پس از آنکه مسند من خالى شد و دیگرى به جایم نشست (و شما را به چنگال ستم خود گرفت ) مرا مى شناسید (و قدرم را مى دانید و آرزوى یک ساعت دیدار و حکومت مرا میبرید ولى افسوس که جز آه و اندوه بهره ئى ندارید.
اگر زنده ماندم ، خودم صاحب اختیار خون و جانم هستم (یا ابن ملجم را میبخشم و یا قصاصش میکنم ) و اگر مردم ، مردن وعده گاه من است ، (اگر گذشت کنم ) آن گذشت براى من موجب قربت و براى شما حسنه و ثواب است ، پس در گذرید و چشم پوشید، مگر شما نمیخواهید که خدا از شما در گذرد (مقصود حضرت اظهار در گذشت از اصحاب و حلیت خواستن از آنهاست با آنکه کوچکترین ى نسبت به آنها ننموده ، چنانکه پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله هم از امتش حلیت طلبید و یا مقصود در گذشتن نسبت به ضربت خوردن خود او است ، یعنى اگر من مردم ، به جان مردم نیفتید و به خاطر من عده ئى را نکشید و یا اگر کسى نسبت به شما چنین کرد تا ممکن است از او در گذرید) اى واى ! دریغا بر آن غافلى که عمرش علیه خود او حجت شود، یا روزگار زندگیش او را به بدبختى کشاند، خدا ما و شما را از کسانى قرار دهد که هیچ خواهش و تمایلى او را از اطاعت خدا باز ندارد و پس از مرگ عقوبتى به او نرسد، همانا ما مملوک خدائیم و به او زنده ایم ، سپس متوجه امام حسن علیه السلام شد و فرمود: پسر جانم ، به جاى یک ضربت ، یک ضربت بزن و کار ناروا مکن .

 

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 66 روایة 6


سدیر صوفى گوید: امام باقر علیه السلام مرا به حوائجى که در مدینه داشت سفارش فرمود، چون بیرون شدم و در میان دره روحاء بر شتر سوار بودم ، ناگاه انسانى دیدم جامه در نوردیده ، به سویش رفتم ، گمان کردم تشنه است ، ظرف آب را به او دادم ، گفت : احتیاجى به آن ندارم ، و نامه اى به من داد که مهرش هنوز تر بود، چون نگاه کردم دیدم مهر امام باقر علیه السلام است ، گفتم کى نزد صاحب این نامه بودى ؟ گفت : هم اکنون ، و در نامه مطالبى بود که حضرت مرا به آنها دستور داده بود، چون من متوجه شدم کسى را نزد خود ندیدم (آورنده نامه غایب شد) سپس ‍ امام باقر علیه السلام وارد مدینه شد، من ملاقاتش کردم و عرض کردم : قربانت ، مردى نامه شما را به من داد و مهرش تر بود، فرمود. اى سدیر ما خدمتگزارانى از طایفه جن داریم که هرگاه شتاب داریم ، آنها را مى فرستیم .
و در روایت دیگر فرمود: ما پیروانى از جن داریم چنانکه پیروانى از انس ‍ داریم ، چون اراده کارى کنیم ، آنها را میفرستیم .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 243 روایت 4


سعد اسکاف گوید: خدمت امام باقر علیه السلام رهسپار شدم و مى خواستم اجازه ورود بگیرم که دیدم جهازهاى شتر در خانه صف کشیده و به ردیف است ، ناگاه صداهائى برخاست و سپس مردمى عمامه به سر شبیه سودانیها بیرون آمدند، من خدمت حضرت رسیدم و عرض کردم : قربانت ، امروز بمن دیر اجازه فرمودى ، و من اشخاصى عمامه به سر دیدم بیرون آمدند که آنها را نشناختم ، فرمود: ندانستى آنها کیانند؟ عرض کردم : نه ، فرمود: آنها برادران جن شما هستند که نزد ما می آیند و حلال و حرام و مسائل دینى خود را از ما میپرسند.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 243 روایت 3


کامل تمار گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: ((براستى که مؤ منان رستگارند (سوره المؤمنون آیه 1)) می دانى کیانند؟ عرض کردم : شما بهتر مى دانید، فرمود: براستى که مؤ منان تسلیم شوندگان رستگارند تسلیم شوندگان همان نجیبانند، پس مؤ من غریب است و خوشا حال غریبان . (یعنى چون مؤ من با تسلیم کمیاب است پس او غریب است ، زیرا هم انس ندارد و انس تنها با خداست) 

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 236 روایت 5


ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام راجع به قول خداى عزوجل ((کسانی که سخنان را مى شنوند و از نیکوترش پیروى مى کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان( سوره امر آیه 18)) فرمود: ایشان تسلیم شوندگان در برابر آل محمدند، همان کسانی که چون حدیثى شنوند، کم و زیادش نکنند، و چنانکه شنیده اند تحویل دهند.

شرح :
مقصود ار روایاتی که در این باب ذکر شد تسلیم بودن و گردن نهادن شیعیان است در برابر ائمه هدى علیهم السلام نسبت به اوامر و نواهى و حالات مختلف و اوضاع گوناگون ایشان ، و عدم اعتراض و انتقاد در مقام زبان و دل نسبت به آنچه از ایشان صادر مى شود.
پیداست که پایه و ریشه عقاید شیعه و نیز اصل واقع و حقیقت این است که : خدا براى رهبرى و هدایت بشر بعد از پیغمبر اسلام دوازده نفر مشخص ‍ و مخصوص را معین فرموده و ایشان را از خطا و لغزش و گناه معصوم داشته و عین حقیقت و واقع را به آنها الهام کرده است ، غیر از ایشان هر بشرى در دنیا جایزالخطاست ، گناه و آلودگى دارد، اشتباه و فراموشى عارضش شود و از گمراهى و پشیمانى مصون نباشد، بعد از پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) تنها 12 نفر بودند که به شهادت تاریخ و حتى دشمنانشان هیچیک از این نقائص دامنگیر آنها نبود پیداست که وقتى انسان باور کرد که چنین ، پیشوایانى دارد، از دل و جان تسلیم آنها می شود و رشته اطاعت و انقیادشان را به گردن می اندازد، زیرا میداند که عقل و فکر و فراست و تیزبینى و دور اندیشى ایشان از خود او و از تمام افراد بشر معاصر خود بهتر و برتر است و هر چند عقیده او نسبت به امام و رهبرش سست تر باشد، فرمانبرى و گردن نهادن او در برابر آن رهبر کمتر و ضعیف تر است .
از روایات این باب به دست می آید که در میان شیعه افرادی که ائمه خود را به خوبى شناخته و تسلیم و منقاد محض ایشان گشته اند، وجود دارند، اما بسیار اندک و غریب وارند و نیز در این روایات ذکر لازم و اراده موم است ، یعنى اگر چه منطوق صریح آنها این است که : تسلیم امام و پیشواى خود باشید، ولى مقصود این است که : امام و پیشواى خود را به خوبى بشناسید تا طبعا و ناچار تسلیمش شوید و بدانید که آنگاه است که ایمان شما کامل شود، نماز و روزه و حج شما سود بخشد، خدا ثواب شما را زیاد کند، رستگار شوید و، و، و، پروردگارا به حق ائمه معصومین علیهم السلام آنها را چنانکه هستند بما معرفى کن تا چنانکه باید مطیع و تسلیمشان باشیم .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 237 روایت 8


ابوحمزه ثمالى گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام مى فرمود: همانا خدا ما را از اعلى علیین آفرید و دلهاى شیعیان ما را از آنچه ما را آفرید، آفرید. و پیکرهایشان را از درجه پائینش آفرید، از این رو دلهاى شیعیان به ما متوجه است ، زیرا از آنچه ما آفریده شده ایم ، آفریده شده اند، سپس این آیه را قرائت فرمود: ((اصلا نامه نیکان در علیین است ، تو چه دانى علیین چیست ؟ کتابى است نوشته که مقربان شاهد آنند(( سوره المطففین آیه 18 تا 21)) و دشمن ما را از سجین آفرید و دلهاى پیروانشان را از آنچه آنها را آفریده آفرید و پیکرهایشان را از پائین تر آن آفرید، از این رو دلهاى پیروانشان به آنها متوجه است زیرا اینها آفریده شدند از آنچه آنها آفریده شدند سپس این آیه را تلاوت فرمود: ((اصلا نامه بدکاران در سجین است ، تو چه دانى سجین جیست ؟ کتابیست نوشته( سوره  المطففین آیه 7 تا 9 )).

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 234 روایت 4


امام صادق علیه السلام فرمود: خدا ما را از علیین آفرید و ارواح ما را از بالاتر آن آفرید و ارواح شیعیان ما را از علیین آفرید و پیکرشان را پائین آن آفرید، پس قرابت میان ما و آنها از این جهت است و دلهاى ایشان مشتاق ماست .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 232 روایت 1


فضیل بن یسار گوید، شنیدم امام باقر علیه السلام مى فرمود: کسی که بمیرد و امامى نداشته باشد، مانند مردم جاهلیت مرده و هر که بمیرد و به امامش شناسا باشد، تقدم یا تاءخر این امر او را زیان ندهد، هر که بمیرد و به امامش شناسا باشد: مانند کسى است که در زیر خیمه امام قائم همراه او باشد.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 198 روایت 5


فضیل بن یسار گوید: از امام صادق علیه السلام درباره قول خدای تعالى ((روزی که هر دسته از مردم را با امامشان مى خوانیم( سوره الإسراء آیه 71)) پرسیدم . فرمود: اى فضیل ! تو امامت را بشناس ، زیرا هرگاه امامت را شناختى تقدم یا تاءخر این امر زیانت ندهد، کسیکه امامش را بشناسد و پیش از قیام صاحب الامر بمیرد، مانند کسى است که در لشکر آن حضرت بوده است ، نه بلکه مانند کسی که زیر پرچم آن حضرت نشسته باشد. در اینجا یکى از اصحابش گفت : مانند کسى است که در رکاب رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شهید شده باشد.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 197 روایت 2


معمر بن خلاد گوید: شنیدم حضرت ابوالحسن علیه السلام مى فرمود: ((الم )) مگر مردم پنداشته اند به صرف اینکه گویند ایمان داریم رها شوند و امتحان نشوند:! اول سوره عنکبوت )) سپس به من فرمود فتنه (امتحان ) چیست ؟ عرض کردم : قربانت گردم : آنچه ما مى دانیم امتحان در دین است ، حضرت فرمود: امتحان مى شوند، چنانکه طلا امتحان مى شود، و باز فرمود: خالص و پاک مى شوند، چنانکه طلا پاک مى شود.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 196 روایت 4


منصور گوید: امام صادق علیه السلام : به من فرمود: اى منصور: این امر (ظهور امام دوازدهم ) به شما نمى رسد جز بعد از ناامیدى و نه به خدا (به شما نمى رسد) تا (خوب از بد) جدا شود و نه به خدا تا بررسى شود و نه به خدا تا شقاوت به شقى رسد و سعادت به سعید.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 195 روایت 3


امام باقر علیه السلام فرمود: در کتاب على علیه السلام (که پیغمبر صلى اللّه علیه وآله املا کرده و على علیه السلام نوشته است ) دیدیم که : ((زمین متعلق به خداست و به هر کس از بندگان خویش بخواهد وامى گذارد و سرانجام نیک از پرهیزگاران است ( سوره الأعراف آیه 128)) من و خاندانم کسانى هستیم که خدا زمین را به ما واگذار کرده و مائیم پرهیزگاران و همه زمین از آن ماست .
(گویا سپس خود امام باقر علیه السلام فرمود) هر یک از مسلمین که زمینى را زنده کند، باید آن را آباد دارد و خراجش را به امام از خاندان من بپردازد، و هر چه از آن زمین استفاده کند و بخورد، حق اوست و اگر زمین را واگذارد و خراب کند و مرد دیگرى از مسلمین پس از آن وى ، آن را آباد سازد و زنده کند او نسبت به آن زمین از کسی که آن را واگذاشته سزاوارتر است ، و باید خراجش را به امام از خاندان من بپردازد و هر چه از آن زمین استفاده کند حق اوست ، تا زمانیکه قائم از خاندان من با شمشیر ظاهر شود، آنگاه او زمین ها را تصرف کند و از متصرفین جلوگیرى نماید و آنها را از آنجا اخراج کند همچنانکه رسول خدا صلى اللّه علیه وآله زمین ها را تصرف کرد و از متصرفین جلوگیرى نمود مگر زمینهائى که در دست شیعیان ما باشد که حضرت قائم علیه السلام نسبت به آنچه دست ایشان است با خود آنها مقاطعه بندد و زمین را در دست ایشان باقى گذارد.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 268 روایت 1


امام صادق علیه السلام فرمود: حدیث ما صعب و مستصعب است ، تحمل آن را ندارد جز سینه هاى نورانى ، یا دلهاى سالم ، یا اخلاق نیکو، همانا خدا از شیعیان ما پیمان (به ولایت ما) گرفت ، چنان که از بنى آدم (به ربوبیت خود) پیمان گرفت و فرمود: ((آیا من پروردگار شما نیستم ؟)) پس هر که نسبت به ما (به پیمان خویش ) وفا کند، خدا بهشت را به او پاداش دهد، و هر که ما را دشمن دارد و حق ما را به ما نرساند، همیشه و جاودان در دوزخ است .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 255 روایت 3


امام صادق علیه السلام درباره قول خداى عزوجل (( ستایش خدایى را که ما را بدین [راه] هدایت نمود و اگر خدا ما را رهبرى نمیکرد ما خود هدایت نمى‏ یافتیم در حقیقت فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند و به آنان ندا داده مى ‏شود که این همان بهشتى است که آن را به [پاداش] آنچه انجام مى‏ دادید میراث یافته‏ اید(سوره الأعراف آیه43)) فرمود: چون روز قیامت شود، پیغمبر صلى اللّه علیه وآله و امیرالمؤ منین و امامان از فرزندان او را بخوانند و آنها براى (رسیدگى بحساب و شفاعت ) مردم منصوب شوند، چون شیعیانشان آنها را ببینند، گویند: ((ستایش خدائى را که ما را باین (نعمت ) رهبرى کرد و اگر خدا ما را رهبرى نمى کرد، هدایت نمى شدیم )) یعنى خدا ما را به ولایت امیرالمؤ منین و امامان از فرزندانش علیهم السلام رهبرى فرمود.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 286 روایت 33


امام باقر علیه السلام مى فرماید: خداى تعالى به محمد صلى اللّه علیه وآله وحى کرد که : اى محمد! من تو را آفریدم ، در حالى که هیچ نبودى و از روح خود در تو دمیدم ، براى شرافتى که از خود نسبت به تو قائل شدم ، زمانى که اطاعت تو را بر همه خلقم واجب ساختم ، پس هر که تو را فرمان برد، مرا فرمان برده . و هر که نافرمانى تو کند، نافرمانى من کرده است . و آن اطاعت را نیز درباره على و نسلش ، آنهائى را که به خود مخصوص نمودم (یازده فرزند معصوم او) واجب ساختم .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 326 روایت 4


ابوحمزه گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام مى فرمود: همانا على علیه السلام دریست که خدا آن را (روى بندگانش ) گشوده ، هر که از آن در وارد شود مؤ من است و هر که از آن خارج شود کافر است ، و هر کس نه داخل شود نه خارج شود (بى طرف باشد یا آن حضرت را نشناسد) در زمره کسانى است که خداى تبارک و تعالى درباره ایشان فرموده است : من درباره آنها به خواست خود رفتار کنم . (یا به بهشت و یا به دوزخشان برم ).

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 320 روایت 8


امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خداى عزوجل على علیه السلام را نشانه اى میان خود و مخلوقش گماشت ، هر که او را شناسد مؤ من است ، و هر که انکارش کند کافر است و هر که او را نشناسد گمراهست و هر که دیگرى را همراه او گمارد مشرکست ، و هر که با ولایت او آید ببهشت در آید.

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 320 روایت 7


ابوحمزه گوید: از امام باقر علیه السلام قول خداى تعالى را: ((بگو شما را فقط یک اندرز مى دهم (سوره سبأ آیه 46)) پرسیدم ، فرمود: یعنى تنها شما را به ولایت على علیه السلام اندرز مى دهم ، ولایت على همان یک اندرزى است که خداى تبارک و تعالى مى فرماید: ((فقط یک اندرز به شما مى دهم )).

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 288 روایت 41


امام صادق علیه السلام فرمود: چون رسول خدا صلى اللّه علیه وآله را به معراج بردند، جبرئیل او را به جائى رسانید و خود با او نیامد. حضرت فرمود: ای جبرئیل ! در چنین حالى مرا تنها مى گذارى ؟! گفت : برو، به خدا در جائى قدم گذاشته اى که هیچ بشرى قدم نگذاشته و پیش از تو هم بشرى در آنجا راه نرفته .

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 329 روایت 12


امام باقر علیه السلام فرمود: در رسول خدا صلى اللّه علیه وآله سه چیز بود که در هیچکس جز او نبود. 1 سایه نداشت (زیرا نور او تحت الشعاع خورشید نمى گشت ) 2 از راهى نمى گذشت جز آنکه هر کس ‍ بعد از دو روز و سه روز از آنجا مى گذشت به واسطه بوى خوشش ‍ مى فهمد پیغمبر از آنجا عبور کرده است . 3 از هیچ سنگ و درختى عبور نمى کرد، جز آنکه براى او سجده مى کرد. (و این سجده به عنوان احترام بود نه عبادت و معنوى بود نه ظاهرى نظیر تسبیح موجودات خدا را).

 

اصول کافى جلد 2 صفحه 329 روایت 11


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

مدیریت کسب و کار serviskaran دفترتهران آیت الله العظمی رحمتی Donnie jbwfwf Clint روزمرگی های یک دانشجو محمد سینا خوشکار